ترجمه مقاله

زجر فرمودن

لغت‌نامه دهخدا

زجرفرمودن . [ زَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن . بازداشتن . نهی کردن : آنچه فرمودی از زجر و منع اگرچه تربیت است ، طایفه ای بربخل حمل کنند. (گلستان ). || سرزنش . تنبیه . توبیخ : موافق طبع بلندش نیامد و او را زجر فرمود. (گلستان ). ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. (گلستان ).
ترجمه مقاله