ترجمه مقاله

زج

لغت‌نامه دهخدا

زج . [ زَج ج ] (ع مص ) بن نیزه زدن کسی را، و فعل آن از باب نصر است . گویند: زججت الرجل ؛ یعنی او را به ابن نیزه زدم . (ناظم الاطباء).بر کسی آهن بن نیزه زدن . (از منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ).نیزه زدن کسی را. (آنندراج ) (از منتخب اللغات ). زدن کسی به ابن نیزه و انداختن نیزه بدو، و او را مزجوج گویند. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || تیر انداختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتخب اللغات شاهجهانی ). || نیزه را به زُج ّ آراستن . زُج ّ بر بن نیزه نهادن . نیزه را دارای زُج ّ ساختن . (از مصباح المنیر). || زدن با نیزه به شتاب . (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (از متن اللغة). || دویدن . (از اقرب الموارد). || دویدن شترمرغ . (از منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اساس البلاغة). || (بمجاز) دویدن شترمرغ را زج گویند زیرا دویدن او را به پرتاب کردن و افکندن پایها تشبیه کنند، و هرگاه شترمرغ بدود گویند: «زج الظلیم برجله »، و ظلیم ازج ، شترمرغی که میدود. (از تاج العروس ). || (بمجاز) افکندن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)(از جمهرة ج 1 ص 51) (از اساس البلاغة). زج بمعنی افکندن آید، گویند «زج بالشی ٔ من یده »؛ یعنی افکند آنرا از دست خود. در لسان آمده که زج افکندن توست چیزی را. (از تاج العروس ). || (بمجاز) رویانیدن . انبات . انماء. گویند: نزلنا بواد یزج النبات ؛ یعنی به دشتی فرودآمدیم که گیاهان را میرویاند و بیرون میدهد گویی آنرا از خود بیرون میافکند. (از تاج العروس از اساس ). رویانیدن . انماء. انبات . (از متن اللغة). شاعر گوید :
فی عازب ازج یزج نباتة
خال تمعج دونه الرواد.
|| (ص ) اَزِج . بمعنی دور است . (از اساس البلاغة).
ترجمه مقاله