ترجمه مقاله

زحف

لغت‌نامه دهخدا

زحف . [ زَ ] (ع ص ، اِ) لشکر رونده بسوی دشمن و جهاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری است که میروند بسوی دشمن . (ترجمه ٔ قاموس ) (از اساس البلاغة). لشکری را که بسوی دشمن رود زحف خوانند و از مصدر اراده ٔ اسم کنند، از آنرو که حرکت سنگین و آهسته ٔ لشکر گران بخزیدن خزندگان ماند. ج ِ زحف ، زحوف آید. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). گویند: بنوفلان صاروا زحفاً؛ یعنی فرزندان او خود لشکری شده اند که با دشمن روبرو میگردند. (از محیطالمحیط). || لشکر گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروهی که بیکبار پیش دشمن روند. ج ، زُحوف . (مهذب الاسماء). سپاه انبوه که بیکبار سوی دشمن شوند. (دهار). لشکر که بسنگینی و انبوهی بسوی دشمن رود. و ابن قوطیه گوید، یک تن (جنگنده )را زحف نگویند. (از متن اللغة). لشکر که بیکباره بردشمن حمله کنند. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ابن درید گوید: تثنیه ٔ آن زحفان است . گویند: التقی الزحفان ؛ یعنی دو لشکر با هم روبرو شدند. (از جمهره ٔ ابن درید ج 2 ص 148). || (بمجاز) جماعت ملخ را به تشبیه زحف خوانند. (از تاج العروس ). زحف بمعنی جماعت ملخ بکار رفته است ، شاعر گوید :
قد خفت ان یحدرنا للمصرین
زحف من الخیفان بعد الزحفین .

(از لسان العرب ).


دسته ای از ملخ را بمجاز زحف خوانند، و چون عده ٔ ملخ کمتر بود، آنرا رِجْل گویند. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله