ترجمه مقاله

زحلوفة

لغت‌نامه دهخدا

زحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند. یا جای نشیب تابان . (منتهی الارب ). آثار لغزیدن کودکان از بالای تپه به نشیب یا سراشیبی بسیار صاف . (از محیط المحیط). جای لغزان سراشیب که کودکان بر کناره ٔ دریا سازند و از بلندی به پستی می لغزند. (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). جای سراشیب و نرم که کودکان بر آن سر میخورند و میلغزند. ج ، زحالف . (از المعجم الوسیط). زحلوفه و زحلوف و زَحلیف ، آثار لغزیدن کودکان است در سراشیبی یا خود سراشیبی لغزان است . ج ، زحالف ، زحالیف . (از متن اللغة)(از تاج العروس ). نشانهای لغزیدن کودکانست از بالای پشته بپای آن یا جای آن در نشیب و سرازیری است نو و لغزنده . (ترجمه ٔ قاموس ). خیزندگاه کودکان که بازی کنند. ج ، زحالف . (از کنزاللغة). و بفارسی آنرا چپچله گویند بفتح هر دو جیم فارسی . (منتخب اللغات ). رحالف ، خزیدنگاهها که بازی کنند.(کشف اللغات ). بعربی چپچله را گویند و آن کوه پاره ٔ نرمی باشد که طفلان بر آن لغزند و آنرا لخشک نیز گویند. (از برهان قاطع: چپچله ). || رمزک . بازییی است . ج ، زحالیف . (مهذب الاسماء). خیزنده . زحلوقه نیز گویند. (از السامی ). نوعی از بازی است و آن چنان باشد که کودکان بر توده ٔ خاک نرمی نشینند و دست ازخود برداشته فرو لغزند و این بازی را بعربی زحلوفه و بپارسی خیزنده گویند. (از برهان قاطع: خیزنده ). رمژک را بعربی زحلوفه گویند، و آن لغزیدن باشد صوری و معنوی . (از جهانگیری : رمژک ). در نسخه ای دیگر از جهانگیری اضافه شده : و در عربی بمعنی زلت باشد. || جای نرم و لغزان . مکان زلق . و همچنین است زحلوف و زحلیف . (از متن اللغة). ابن اعرابی گوید، زحلوفه هر جای سراشیب و لغزانی را گویند، زیرا روی آن سر میخورند و میلغزند. (از لسان العرب ). ابومالک گوید زحلوفه آن جای لغزان و صافیست در تپه ٔ از شن که کودکان بر آن بازی کنند. و ج ِ آن زحالیف است با یاء. و ظاهراً اصل این لغت ، زحل است و فاء بر آن زیادت کرده اند. (از لسان العرب ). || لغتی است در زحلوقه بمعنی بازییی که بعربی آنرا الاخلوا ویا الاحلوا الاحلوا گویند. (از متن اللغة). و این همان بازی الاکلنگ فارسی است . رجوع به الاکلنگ و زحلوقه شود. || ارجوحة . چوبی است بلندکه کودکان آنرا بر جای بلند مینهند عده ای بر اینطرف و عده ای دیگر آن طرف چوب می نشینند. (از القطر المحیط). رجوع به الاخلوا، الاحلوا، زحلوقه و الاکلنگ شود.
ترجمه مقاله