ترجمه مقاله

زحلی

لغت‌نامه دهخدا

زحلی . [ زُ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به زحل . || منحوس . مشأوم . چون پیشینیان زحل را مظهر نحسی و ستاره ٔ نحس میدانستند،در ادبیات فارسی و تازی هر چیز یا هر کس را که نحس می خواستند خواند، بزحل تشبیه میکردند و یا بدان منسوب میساختند، همچنانکه در دوری ، و تیرگی (البته برای چشم غیر مسلح به دوربین ) و کندی نیز مثل بود و موضوع ضرب المثل ها در این معانی قرار میگرفت :
خواستم تا که زحل گویم و منحوس ترا
باز گویم نه که صد بار ازو نحس تری .

سعدی .


در العقد الفرید نیز این بیت آمده :
یا کوکب الشؤم و من
اربی علی نحس زحل .
(العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 2 ص 137).
رجوع به زحل ، زحل رنگ ، زحل همت و زحل سیما شود.
ترجمه مقاله