ترجمه مقاله

زحمت دادن

لغت‌نامه دهخدا

زحمت دادن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) با یکدیگر انبوهی کردن . مزاحمت . (از دهار ذیل : مزاحمت ). ازدحام کردن . فشردن یکدیگر بعلت تنگی جا. زحام . زحام کردن . زحمت کردن : تداکؤ؛ زحمت دادن . (منتهی الارب ). مداکاة؛ زحمت دادن . (منتهی الارب ).
- زحمت دادن کسی را ؛ با او در افتادن .با او کشاکش کردن ؛ اسباب زحمت او شدن . جحاش ، جحاف ، مجاحشه ، مجاحفه ؛ زحمت دادن کسی را. (از منتهی الارب ). جحاش . زحام و دفع است دیگری را. (از قطر المحیط). جحاف . آن است که مزاحمت دیگری کنند. نزدیک او شوند و خود را باو بچسبانند. (ازقطر المحیط: جحف ).
|| تصدیع دادن . (ناظم الاطباء). تصدیع. مصدع شدن . مزاحمت . تشویش کردن . ناراحت ساختن :
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است .

سعدی .


گفت خاموش از این سخن زنهار
بیش زحمت مده ، صداع گذار.

سعدی .


گفتند غرض از این چیست ، گفت تا چون منکر و نکیر بیایند پندارند که مرده ٔ کهنه ام زحمت من ندهند. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 171). || آزردن . آزار دادن . ستم کردن . اذیت کردن . جفا کردن . || ضرر رسانیدن . (ناظم الاطباء). || رنجور ساختن . بیمار کردن . به بیماری و رنج دچار ساختن . ناراحت کردن . آزردن : کِظّة،کَظّ، زحمت دادن امتلاء شکم ، کسی را. (منتهی الارب ). || (در تداول عامه ) کنایتیست ، مزاح یا طنزآمیز از: شوی زنی بودن ، داماد خانواده ای شدن ، یا با زنی هم بستر شدن . گویند فلان ، دختر فلان یا خواهر فلان را زحمت میدهد؛ کنایت از این که شوی آن زنست .
- زحمت دادن بخود، زحمت خود دادن ؛ (در تداول عامه ) رنج فراوان تحمل کردن . زحمت کشیدن . کار دشوار و پر زحمت بر خود هموار کردن : پس چرا چندین زحمت خود میدهی . (گلستان سعدی ). چرا بخودت زحمت میدهی . (سایه روشن صادق هدایت ص 19).
ترجمه مقاله