ترجمه مقاله

زحنقف

لغت‌نامه دهخدا

زحنقف . [ زَ ح َ ق َ ] (ع ص ) آنکه بر زمین غیژد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).(از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). راه رونده بر دبر و مقعده است مثل شل و یا از کار افتاده . و قیاس از راه اشتقاق آن است که بدو فاء باشد. (ترجمه ٔ قاموس ). ابوزید گوید: آن است که بر است خودبخزد. جوهری این ماده را نیاورده و صاغانی گوید: این ماده مشتق است از زحف و بر این قیاس بایستی زحنفف باشد بدو فاء نه یک فا و یک قاف . ابوسعید، شعر زیر را از اغلب نقل کرده و در این بیت زحنقف بدین معنی بکار رفته است :
طلة شیخ ارسح زحنقف
له ثنایا مثل حب العلف .
فبصرت بناشی ٔ مهفهف .
ضاغانی گوید، ذکر ارسح مؤید آن است که زحنفف به هر دو فاء است . اما این نکته نیز هست که ازهری این ماده را در شمار اسماء خماسی آورده است و اگر زحنفف (بدو فاء) بود مناسب آن بود که در شمار اسماء ثلاثی یاد گردد. (از تاج العروس ). || آنکه هر دوپی پاشنه در رفتن برهمدیگر زند. (ناظم الاطباء) .
ترجمه مقاله