ترجمه مقاله

زحول

لغت‌نامه دهخدا

زحول . [ زُ ] (ع مص ) دور شدن . (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 255) (کنزاللغة) (تاج المصادر بیهقی ) (از تاج العروس ). یکسوی شدن از جایی . (از ترجمه ٔ قاموس ). دور گردیدن از جای خود و یکسو شدن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || از جای خود لغزیدن و افتادن . (از لسان العرب ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). || خستگی . اعیاء. (از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || پس ماندن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء): زحلت الناقه ؛ عقب افتاد شتردر راه رفتن . زحل و مزحل نیز مصادر دیگر این فعل هستند. (از متن اللغة). || درنگ کردن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کسی را از جای او دور ساختن . از مقام او افکندن . (از لسان العرب ).
ترجمه مقاله