ترجمه مقاله

زخرف

لغت‌نامه دهخدا

زخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) جانورکیست مانند مگس چهارپایه که بر آب میپرد. ج ، زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشه ای است دارای پاهای بلند که میپرد و به پیش و پس میدود. و با توجه به توصیفی که اوس بن حجر در شعر خود از زخارف آورده تردیدی باقی نمی ماند در اینکه زخارف همان جانور است که نامهای فرنگی آن را در حاشیه ثبت کرده ایم . و مسلماً همین جانور است که خَیْتَعور و قَمَص نیز خوانده میشود. در لسان العرب در تعریف خیتعور چنین آمده : جانداری سیاه و خرد است بر سطح آب که هیچ لحظه ای درنگ نمیکند و پیوسته بر روی آب این طرف آن طرف میدود. و هم در آن کتاب در تفسیر قمص آمده : مگسی خرد یا پشه ای است که بر سطح آب می گردد - انتهی . و قمص خود مشتق است از قَمْص بمعنی جهیدن . (از معجم الحیوان ص 130). دمیری آرد: زخرف مگسی است خرد، دارای چهار پا بر سطح آب . ج ، زخارف . (از حیوة الحیوان ). رجوع به معجم الحیوان ص 262 و متن اللغةذیل خیتعور و قَمَص ، و زخارف در این لغت نامه شود.
ترجمه مقاله