ترجمه مقاله

زخمگاه

لغت‌نامه دهخدا

زخمگاه . [ زَ ] (اِ مرکب ) جای زخم . (از لغت فرس ): مضرب سیف ؛ زخمگاه . (از منتهی الارب ). محل وارد آمدن ضربت تیر و شمشیر و دیگر آلات جارحه . محل گزیدن حیوانات گزنده . جراحت . زخم . ریش :
همان زخمگاهش فرو دوختند
بدارو همه درد بسپوختند.

فردوسی .


کربش ، جانوری بود چون مار کوتاه ولیکن دست و پای دارد سبک و زود رود بیشتر بویرانه ها بود. بدندان هر که را بگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (لغت فرس اسدی نخجوانی ).
بفرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوش دارو بر آن زخمگاه .

نظامی .


کربش هر که را بگزد دندان در زخمگاه کند. (صحاح الفرس ). رجوع به جراحت و زخم شود.
|| هدف . غرض . محل انداختن تیر. رجوع به زخم شود. || جای زدن سکه . دارالضرب . ضرابخانه . سراچه ٔ ضرب . درم سرا :
از بهر زخمگاه چو سیمم همی گداز
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای .

مسعودسعد.


رجوع به زخم شود. || محل وزیدن باد. مهب . وزیدنگاه باد : زخمگاههای هر چهار باد مشهورند، باد صبا از سوی مشرق است . (التفهیم بیرونی ). || سنگر. جای و موقع مناسبی که برای ضربت زدن بر دشمن اتخاذ میکنند (در جنگ ). کمینگاه : چه اگر غفلتی بر زد و زخمگاهی خالی گذارد هر آینه کمین دشمن گشاده گردد. (کلیله و دمنه ).رجوع به زخم شود. || جای زخم بطور مطلق . محل کوفتن و زدن (از زخم بمعنی مطلق زدن ). زخمگه :
کسی کوفت بر کوه گرز گران
در آن زخمگه بگذرد کاروان .

اسدی .


رجوع به زخم شود.
ترجمه مقاله