ترجمه مقاله

زرفام

لغت‌نامه دهخدا

زرفام . [ زَ ] (ص مرکب ) طلائی . طلائی رنگ . زرگون . به رنگ زرد :
چو رنگین رخ شاه زرفام گشت
جهان تیره در پیش بهرام گشت .

فردوسی .


گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست
گفتم معذور دار زرننماید به شب .

خاقانی .


خضر ز توقیع تو سازد تریاق روح
چون ز کفت برگشاد افعی زرفام فم .

خاقانی .


مشو غره بر آن خرگوش زرفام
که بر خنجر نگارد مرد رسّام

نظامی .


رجوع به زر شود.
ترجمه مقاله