ترجمه مقاله

زرق

لغت‌نامه دهخدا

زرق . [ زَ رَ ] (ع مص ) گربه چشم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کور شدن . (از اقرب الموارد). نابینا گردیدن چشم . (ناظم الاطباء). || کبودرنگ شدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) || صاف گردیدن آب . (ناظم الاطباء). صاف شدن آب و جز آن . (غیاث اللغات ).
ترجمه مقاله