ترجمه مقاله

زرنشان

لغت‌نامه دهخدا

زرنشان . [ زَ ن ِ ] (ن مف مرکب ) نوعی از صنعت کوفت ، مثل ته نشان که بر قبضه و ساز شمشیر از طلا کنند و صانع آن را زرنشان گر خوانند. (آنندراج ). شمشیر فولادی که با زر آن را منقش کرده باشند و زرنگار و مذهب . (ناظم الاطباء) :
شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب
اسباب قتل نیست اساس تجمل است .

زکی ندیم (از آنندراج ).


در کف سپرش نه زرنشان است
خورشید سپر خود آسمان است .

محسن تأثیر (ایضاً).


|| در بیت زیر ظاهراً بمعنی زرین ، چون زر و زرد آمده است :
بروز بزم ز کف تو زر چنان بارد
که از شجر ورق زرنشان ز باد خزان .

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


ترجمه مقاله