ترجمه مقاله

زره گر

لغت‌نامه دهخدا

زره گر. [ زَ / زِ رِه ْ گ َ ] (ص مرکب ) زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف . (آنندراج ). زراد. دراع . سراد. زره باف . آن که زره سازد. نساج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز باغ مسلسل خیم .

منوچهری (یادداشت ایضاً).


از زره گر، زره طلب نه جوال .

سنائی (ایضاً).


ای زلف یار من زرهی یا زره گری
یا پیش تیر غمزه ٔ دلبر زره دری .

ادیب صابر (ایضاً).


در ملک دشمن از تف قهر تو آب تیغ
ز انگشتهای دست زره گر فروچکد.

طالب آملی (آنندراج ).


رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله