زره خود
لغتنامه دهخدا
زره خود. [ زَ رِ / زِ رِ ه ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غفارة. مغفر. (منتهی الارب ). آنچه زیر کلاه پوشند. (آنندراج ). غفارة. عمامة که زیر قلنسوة پوشند. (منتهی الارب ). آستر مغفر و کلاه خود.(ناظم الاطباء). قسمی از آهن بافته که پیرامن خود آویخته است حفظ قفا و بناگوش و روی را از تیغ و تیر و جز آنها. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
رخ روشن را زیر زره خود مپوش
که رخ روشن تو زیر زره گیرد زنگ .
زره خود به رخ بر چه نهی خیره که هست
رخ رنگین تو زیر زره غالیه رنگ .
رجوع به زره و زره کلاه شود.
رخ روشن را زیر زره خود مپوش
که رخ روشن تو زیر زره گیرد زنگ .
فرخی .
زره خود به رخ بر چه نهی خیره که هست
رخ رنگین تو زیر زره غالیه رنگ .
فرخی .
رجوع به زره و زره کلاه شود.