ترجمه مقاله

زرورق

لغت‌نامه دهخدا

زرورق . [ زَ وَ رَ ] (اِ مرکب ) طلق که در عرف هند ابرک گویند. (آنندراج ) (بهار عجم ). زرک . (فرهنگ فارسی معین ): ... و زرورق که به نگارگری بکار برند اوفرمود و رنگهای گوناگون آمیخت از بهر تزاویق دیوارهای سراها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترانج ص 32).
تا زرورقی زرین کم شد ز سر گلبن
کوه از قصب مصری دستار همی پوشد.

خاقانی .


کج اندیشی که دارد زیور و مال
بود چون زرورق بر ابروی زال .

(بیانی در شیرین خسرو، از آنندراج ).


|| ورق طلا. (ناظم الاطباء). ورق زر. و رجوع به زر شود. || کاغذ زردرنگ و نازک که بصورت ورقه ٔ زر سازند و جهت تزیین یا زرکوبی جلد کتاب استعمال کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله