ترجمه مقاله

زریری

لغت‌نامه دهخدا

زریری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زریر. مانند زریر زرد :
سپهبد به ملاح گفت این بخوان
چو برخواند گشتش زریری رخان .

اسدی (گرشاسبنامه ).


همی بود تا گشت خور زردفام
ز مهر سپهبد برآمد به بام ...
شد از بام لاله ، زریری شده
دونوش از دم سرد خیری شده ...
چو دایه رخ ماه بی رنگ دید
بپرسید کت نوچه انده رسید.

(گرشاسبنامه ٔ اسدی چ یغمائی ص 221).


رجوع به زریر شود.
ترجمه مقاله