زعفرانی
لغتنامه دهخدا
زعفرانی . [ زَ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به زعفران . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). منسوب به زعفران . فروشنده ٔ زعفران . دکان زعفران فروش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به زعفران که زعفران فروش را افاده می کند. (از انساب سمعانی ). || به رنگ زعفران . زعفری . (فرهنگ فارسی معین ). رنگ زرد شبیه به رنگ زعفران . (ناظم الاطباء) رنگ شده به زعفران . به رنگ زعفران . زعفری . مزعفر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یک زعفرانی .
می زعفرانی که چون خوردیش
رود سوی دل راست چون زعفران .
جوان را عذار ارغوانی در تحمل مشاق فراق زعفرانی شد. (سندبادنامه ص 188). || منسوب است به زعفرانیه که قریه ای است از قرای بغداد که در قسمت کلواذا واقع شده است . (ازانساب سمعانی ) رجوع به زعفرانیه شود.
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یک زعفرانی .
دقیقی .
می زعفرانی که چون خوردیش
رود سوی دل راست چون زعفران .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ج 2 ص 68).
جوان را عذار ارغوانی در تحمل مشاق فراق زعفرانی شد. (سندبادنامه ص 188). || منسوب است به زعفرانیه که قریه ای است از قرای بغداد که در قسمت کلواذا واقع شده است . (ازانساب سمعانی ) رجوع به زعفرانیه شود.