زغم
لغتنامه دهخدا
زغم . [ زُ غ َ ] (اِ) زور. تعدی . زیادتی . (برهان ) (آنندراج ). زور. قوت . تعدی . زیادتی . زبردستی . (ناظم الاطباء). در کتاب احوال و اشعار رودکی ، ذیل اشعار پراکنده ٔ ابوشکور که در فرهنگها آمده آرد:
در کلمه ٔ زغم بمعنی زور و تعدی :
زغم به حال حریفان مستمند مکن
چنانکه گر نخوری غم ، زغم نباشد سود.
ولی دزی این کلمه را در ذیل قوامیس عرب زَغَم ضبط کرده و آرد در ترجمه ٔ کتاب مقدس معادل خشم عبری است . (دزی ج 1 ص 595).
در کلمه ٔ زغم بمعنی زور و تعدی :
زغم به حال حریفان مستمند مکن
چنانکه گر نخوری غم ، زغم نباشد سود.
ابوشکور (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1259).
ولی دزی این کلمه را در ذیل قوامیس عرب زَغَم ضبط کرده و آرد در ترجمه ٔ کتاب مقدس معادل خشم عبری است . (دزی ج 1 ص 595).