ترجمه مقاله

زفان

لغت‌نامه دهخدا

زفان . [ زُ / زَ ] (اِ) زبان راگویند و به عربی لسان خوانند. (برهان ). زبان . (از جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عضو عضلانی و متحرک که در حفره ٔدهان جای دارد و بدان سخن گویند : جزء دوم اندر بیماریهای زفان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندرشناختن احوال زفان و بیماریهای آن بر طریق کلی . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). خواجه بعد از پانصد سال زفان به نفرین و لعنت را فضیان دراز بکرده است . (کتاب النقض ص 393). || لغت . سخن . گفتار : و زفان ایشان دیگر خرخیزیان ندانند. (حدود العالم ). بهمه ٔ معانی رجوع به زبان شود.
ترجمه مقاله