ترجمه مقاله

زمعة

لغت‌نامه دهخدا

زمعة. [ زَ م َ ع َ ] (ع اِ) تندی پس سم ستور یا ناخن مانندی است در بند دست گوسپند وآن در هر پای دو تاست گویا مخلوق از پاره ٔ شاخ . || موی فروهشته در پس پای گوسپند و آهو یا خرگوش و جز آن . ج ، زَمَع. جج ، زِماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، زمعات . (ناظم الاطباء). رجوع به زمعات شود. || پشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلعة. (از اقرب الموارد). || آب راهه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمین نشیب ،او هو دون الشعبة و شعبة دون التلعة، او تلعة صغیرةلیس لها سیل قریب . || زمین پست که آب در وی گرد آید. ج ، ازماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || آب راهه ٔ کوچک و تنگ . ج ، زَمَع. || واحد زَمَع؛ یعنی یک گره جای برآمدن خوشه ٔ انگور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به زمع شود.
ترجمه مقاله