ترجمه مقاله

زمینی

لغت‌نامه دهخدا

زمینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمین . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) :
زمینی به اصل آسمانی به فرع .

نظامی (از آنندراج ).


|| خاکی . ترابی . ارضی . (ناظم الاطباء). ارضی . (از فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مقابل هوائی . مقابل درختی : سیب زمینی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مقابل آسمانی . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که نوعی حقارت و پستی در آن ملحوظ است :
تن زمینی است میارایش و بفکن به زمین
جان سماوی است بیاموزش و بربر به سماش .

ناصرخسرو.


|| در شاهد زیر بمعنی زمین گیر آمده : جمعی که به سبب علت و مرض از جای بر نتوانند خاست و آن چنان کس را زمینی گویند. (تاریخ قم ص 179). رجوع به زمین گیر شود.
ترجمه مقاله