زمین کن
لغتنامه دهخدا
زمین کن . [ زَ ک َ ] (نف مرکب ) که زمین را شکافد و سوراخ کند چون سیل و جز آن :
ز صحرا سیلها برخاست هر سو
درازآهنگ و پیچان و زمین کن .
|| در بیت زیر کسی که زمین را بکند، مانند: کوه کن :
زمین کن کوه خود را گرم کرده
سوی ارمن زمین را نرم کرده .
|| (اِ مرکب ) نوعی ماهی در دریای فارس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ز صحرا سیلها برخاست هر سو
درازآهنگ و پیچان و زمین کن .
منوچهری .
|| در بیت زیر کسی که زمین را بکند، مانند: کوه کن :
زمین کن کوه خود را گرم کرده
سوی ارمن زمین را نرم کرده .
نظامی .
|| (اِ مرکب ) نوعی ماهی در دریای فارس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).