زمین خیز
لغتنامه دهخدا
زمین خیز. [ زَ ] (اِ مرکب ، نف مرکب ) حاصل و محصول زمین . (ناظم الاطباء). محصول :
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
بدست آرد و سیر دارد بخورد.
گیاهیست آنجا زمین خیزشان
چو پِلپِل بود دانه ٔ تیزشان .
|| کنایه از چیز عجیب و غریب . (از آنندراج ) :
سخن می شد ازکار کارآگهان
که زیرک تران کیستند در جهان
زمین خیز هر کشور ازدهر کیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
زمین خیز چین چیزهای عجیب
که دل را دهد قوت و جان را نصیب .
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی .
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
بدست آرد و سیر دارد بخورد.
نظامی .
گیاهیست آنجا زمین خیزشان
چو پِلپِل بود دانه ٔ تیزشان .
نظامی .
|| کنایه از چیز عجیب و غریب . (از آنندراج ) :
سخن می شد ازکار کارآگهان
که زیرک تران کیستند در جهان
زمین خیز هر کشور ازدهر کیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی (از آنندراج ).
زمین خیز چین چیزهای عجیب
که دل را دهد قوت و جان را نصیب .
امیرخسرو (ایضاً).