زنج
لغتنامه دهخدا
زنج . [ زَ / زِ ] (ع اِ) زنگ که گروهی است از سیاهان . زنجی یکی . ج ، زنوج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
و عجاجة ترک الحدید سوادها
زنجاً تبسم او قذالا شائبا.
|| طبل . دهل . (ناظم الاطباء).
و عجاجة ترک الحدید سوادها
زنجاً تبسم او قذالا شائبا.
متنبی (از اقرب الموارد).
|| طبل . دهل . (ناظم الاطباء).