ترجمه مقاله

زنخ

لغت‌نامه دهخدا

زنخ . [ زَ / زَ ن َ ] (ع مص ) برداشتن بزغاله سر خود را وقت شیر مکیدن از درماندن شیر به گلو یا از خشکی حلق . || متغیر و مزه برگشته گردیدن روغن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گندا شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). تند شدن و تند گردیدن طعم و بوی چیزی . || (ص ) رکیک . قبیح . کریه . || کسی که کثیف و زشت گوید و کند. (از دزی ج 1 ص 606).
ترجمه مقاله