ترجمه مقاله

زنگبار

لغت‌نامه دهخدا

زنگبار. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوات سیاهی را گویند. (برهان ). کنایه از دوات که مداد را در آن اندازند و هندبار نیز خوانندش . (آنندراج ) (از انجمن آرا). کنایه از دوات باشد. (فرهنگ رشیدی ). سیاهی دوات و مرکب . (ناظم الاطباء). || در فرهنگ بمعنی صمغی است که از صنوبر گیرند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || کات کبود. || جرس . || جوزگره . (ناظم الاطباء). || دوره ای از ادوار ملایم موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله