ترجمه مقاله

زنی

لغت‌نامه دهخدا

زنی . [ زَ ] (حامص ) زن بودن . انوثیت . (فرهنگ فارسی معین ). || ازدواج . (ناظم الاطباء). || منسوب به زن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حالت نسوانیت و چگونگی آن . (ناظم الاطباء) :
به صبرم کرد باید رهنمونی
زنی شد بازنان کردن زبونی .

نظامی .


- به زنی آوردن ؛ ازدواج کردن و عقد نکاح بستن . (ناظم الاطباء).
- به زنی دادن ؛ به همسری دادن . به ازدواج واداشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
- به زنی کردن ؛ به ازدواج درآوردن . به عقد خود درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- به زنی گرفتن ؛ ازدواج کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- زنی کردن ؛ چون زنان رفتار کردن :
بمردان بر زنی کردن حرام است
زنی کردن زنی کردن کدام است .

نظامی .


ترجمه مقاله