ترجمه مقاله

زهازه

لغت‌نامه دهخدا

زهازه . [ زِ زِه ْ ] (صوت مرکب ، اِ مرکب ) تحسین از پی تحسین باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). مرحبا و آفرین . (انجمن آرا) (آنندراج ). یعنی احسنت . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 509). کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین و مرحبا. (ناظم الاطباء). ادات تحسین ، آفرین . احسنت . (فرهنگ فارسی معین ). آفرینهای پیاپی و آفرین و تحسین که از هر کنار باشد. (غیاث ). زه بسیار. زه پی درپی . آفرین بسیار و پی درپی . زه گفتن های عده ٔ کثیری پیاپی . زه گفتن بسیار و پیوسته . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از: «زه » + الف واسطه + «زه ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
چو با زه بگفتی زهازه بهم
چهل بدره بودی ز گنجی درم .

فردوسی .


شهنشاه با زه زهازه بگفت
که گفتار او با درم بود جفت .

فردوسی .


به شادی همه انجمن برشگفت
شهنشاه گیتی زهازه گرفت .

فردوسی .


سخن گرچه باوی زهازه بود
نگفتن هم از گفتنش به بود.

نظامی .


|| و در تکرار صدای زه کمان نیز استعمال میشود :
زهازه برآمد ز جر کمان
هزاهز درافتاده در بدگمان .

(از انجمن آرا) (از آنندراج ).


ترجمه مقاله