ترجمه مقاله

زهدان

لغت‌نامه دهخدا

زهدان . [ زِ ] (اِ مرکب ) بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان ). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). بچه دان . (آنندراج ). بچه دان که عبارت از رحم باشد. (فرهنگ رشیدی ). رحم . (ترجمان القرآن ). زاقدان . (شرفنامه ٔ منیری ). جایی در شکم مادر که بچه در آن قرار دارد. بچه دان . رحم . (فرهنگ فارسی معین ). بچه دان و اتون و رحم و قرارگاه نطفه . (ناظم الاطباء). عضو عضلانی مجوفی که در داخل لگن خاصره قرار دارد و جنین در آن تکامل پیدا می کند. زهدان انسان گلابی شکل و بطول 7 و 8 سانتیمتر است . سر باریک این عضو در پایین به مهبل متصل است و قسمت بالای آن بوسیله ٔ دو لوله که راه عبور تخمهاست به تخمدان مربوط می گردد. رحم در طی حاملگی با ازدیاد فشار داخلی بزرگ میشود و حجم آن بحدی می رسد که بتواند جنین ، جفت ، و کیسه ٔ جنین را در خود جای بدهد. پس از وضع حمل در طی چند روز رفته رفته به حجم عادی خود بازمی گردد. (از دائرة المعارف فارسی ) :
وین عجوز خشک پستان بهر بیشی امتش
مادر یحیی است گویی تازه زهدان آمده .

خاقانی .


عجوز جهان مادر یحیی آسا
ازو حامل تازه زهدان نماید.

خاقانی .


مادر نحل که افگانه کند هرسحرش
چون شفق خون شده زهدان بخراسان یابم .

خاقانی .


- افتادن زهدان ؛ سقوط رحم . (ناظم الاطباء).
- زهدانک ؛ رحم خرد. بچه دان کوچک :
رخسارکتان گونه ٔ دینار گرفته
زهدانکتان بچه ٔ بسیار گرفته .

منوچهری .


ترجمه مقاله