ترجمه مقاله

زهرآب

لغت‌نامه دهخدا

زهرآب . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهراب . زهرابه . آب زهرآلوده . (فرهنگ فارسی معین ). آبی که در آن زهر تعبیه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). آب زهرآلود. (ناظم الاطباء). آبی ممزوج با زهر. آب آمیخته به زهر. زهر مایع. آب به سم آمیخته . آب مسموم ، که به لب شمشیر و جزآن دادندی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به زهراب شمشیر در بزمگاه
به کوشش توانمش کردن تباه .

فردوسی .


حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پرزهراب دارد چنگ و منقار.

ناصرخسرو.


در زهره ٔ روس رانده زهراب
کانداخته یغلق پران را.

خاقانی .


عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند.

مولوی .


- زهراب اجل ؛ ساغر اجل . (ناظم الاطباء).
- زهراب خود را فروریختن ؛ یعنی از سر خشم و غضب فرودآمدن . (آنندراج ).
- زهراب خورد ؛ زهرآب خورده . زهرآگین :
به طوفان شمشیر زهراب خورد
ز دریای قلزم برآورده گرد.

نظامی .


|| آبی که بعضی از فواکه و نباتات را در آن خیسانند تا تلخی و شوریی که داشته باشد ببرد. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). و ظاهر آن است که زهراب تلخیئی که از خیساندن بعضی میوه ها در آب و آهک برآید. (فرهنگ رشیدی ). || کنایه از پیشاب نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). در تداول ، بول . شاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).کمیز و شاش . (ناظم الاطباء). ادرار. شاش . پیشاب . (فرهنگ فارسی معین ).
- زهراب ریختن ؛ آب تاختن . پیشاب ریختن . شاشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| آب چرکین و متعفن . (ناظم الاطباء). || آبی را نیز گویند که بدان پنیر بندند یعنی مایه که شیر راپنیر کند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). آب یا مایه ای که شیر را پنیر کند و بدان پنیر بندند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || یک نوع گیاهی آبی که ورتاج نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله