زهربادلغتنامه دهخدازهرباد. [ زَ ](اِ مرکب ) بمعنی بادزهر است و آن مرضی باشد که به عربی خناق گویندش . (برهان ). خناق . (ناظم الاطباء). بادزهره . دیفتری . (فرهنگ فارسی معین ). || سَموم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به سموم شود.