زهمالغتنامه دهخدازهما. [ ] (اِ) عاشق باشد . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 18) : عبدای توام مریز مر عبدا رازهمای توام میاکشان زهما را. قریحی (از لغت فرس ایضاً).