ترجمه مقاله

زهمن

لغت‌نامه دهخدا

زهمن . [ زَ م َ ] (اِخ ) نام خانه ای بوده در شهر ری .گویند صاحب آن خانه مردی درویش بود، شبی در خواب دید که در دمشق گنجی خواهد یافت ، بنا بر آن به دمشق رفت و سرگردان و حیران بر گرد کوچه و بازار می گشت . ناگاه مردی دوچار او شد. پرسید که از کجایی و در این شهر سرگشته و حیران چرایی ؟ گفت من رازی ام و از ملک ری می آیم و در خواب دیده ام که در دمشق گنجی بیابم به این شهر به طلب گنج آمده ام و گنج را می جویم . آن شخص بخندید و گفت چندین سال است که من به خواب دیده ام که در شهر ری خانه ای است نام آن زهمن و در آنجا گنجی است و من بر آن اعتماد نکردم . زهی سلیم دل که تو باشی . چون این بشنید بازگردید و بخانه ٔ خود آمد و زمین می کند تا هاونی زرین بیافت به وزن سی من و از آن توانگر شد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) :
من ز ری بهر گنج سوی دمشق
می روم همچو صاحب زهمن .

فرخی (از فرهنگ رشیدی ).



ترجمه مقاله