ترجمه مقاله

زهم

لغت‌نامه دهخدا

زهم . [ زُ ] (ع اِ) باد گنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گند و بوی بد. (ناظم الاطباء). بوی بد. گند. (فرهنگ فارسی معین ). بوی گوشت . بوی چربو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || پیه جانور دشتی یا پیه شترمرغ و اسب یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). || خوشبوئی است مشهور به زباد و آن چیزی است که از زیر دم سنورالزباد برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوشبوئی است مشهور به زباد. (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). زباد که یک نوع غالیه است . (ناظم الاطباء). عطر زباد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دسم زباد است و گویند زباد اسم جانور و زهم اسم عطر اوست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). از حیوانی حاصل شود که او را زباد گویند و به هندی کورةبلاری و معنی او چنان بود که گربه ٔ مشکبیز و مشک او را بهندی تندی گویند... از بلاد سند... به اطراف برند...مشکی که از او حاصل شود... خصیه ٔ آن حیوان است ... وچون خصیه از او جدا شده او را بریان کنند تا رطوبت او برطرف شود. و بدان سبب فساد در او راه نیابد و زهم که ازو حاصل شود به روغنی ماند که بواسطه ٔ سرما منجمد شده باشد و چون خواهند که زهم ازو جدا کنند خصیه ٔ او را بفشارند و رطوبتی که از او بیرون آید جمع کنند تا آنچنان که مذکور شد خصیه ٔ او را خشک کنند. و نر و ماده ٔ او را زهم باشد، نر را در خصیه ، ماده را میان دو پستان و تفرقه ٔ میان مشک و آن به دشواری توان کرد مگر کسی که به آن عارف باشد و او را با گربه مشابهت تمام هست ... و از تمام اجزای او بوی مشک آید. بعضی پوست او را دباغت کنند و در میان رخوت نگاه دارند تا بوی از آن سرایت کند و عطاران او را در مایحتاج زنان بکار دارند... و گویند نجس است . (از ترجمه ٔ صیدنه ). رجوع به زباد شود. || دوائیست در عربی که به فارسی زرنباد گویند. (برهان ). زرنباد. (اختیارات بدیعی ) (الفاظ الادویه ). رجوع به زرنباد شود.
ترجمه مقاله