ترجمه مقاله

زواه

لغت‌نامه دهخدا

زواه . [ زِ ] (اِ) طعامی باشد که بجهت زندانیان مهیا سازند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طعامی بود که به زندانیان دهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 469). طعامی باشد که از بهر زندانیان سازند. (صحاح الفرس ). طعامی که برای زندانیان پزند... (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ اسدی چ پاول هورن می نویسد: طعامی بود که برای زندانیان سازند. گویند این طعام زواه فلان زندانیست . عنصری گفت :
بندیان داشت بی پناه و زواه
برد با خویشتن به جمله براه .
در اسدی خطی به کتابت 766 هَ . ق . می نویسد: ژواه (با ژ سه نقطه ٔ فارسی ) طعامی بود که به زندانیان دهند، عنصری گوید... و در کتاب لغتی که ظاهراً همان فرهنگ اسدی است و در حاشیه ٔ اسدی خطی به کتابت 766 با خط و تاریخ متن ، در کلمه ٔ زوار می نویسد: زوار آن بودکه در بندی یا در زندانی در بود او کاری همی کند. عنصری گوید:
بندیان داشت بی زوار و گناه
برده با خویشتن به جمله براه .
و ناچار از دو صورت بیت عنصری یکی صحیح و دیگری غلط است و چون برای زوار شواهد بسیاری از بزرگان شعرای قدیم چون فردوسی و ناصرخسرو هست و برای زواه جز این بیت که بصورت زوار هم ضبط شده شاهد دیگری نیست باید گفت صورت زوار صحیح و زواه غلط است و اگر شاهد دیگری برای زواه یافت نشود بی شبهه این کلمه مخلوق همین شعر که به غلط خوانده شده است می باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زوار شود. || مهره ٔ کمان گروهه را نیز گفته اند و آن گلوله ای باشد از گل بمقدار فندقی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در نسخه ٔ وفائی بمعنی مهره ٔ کمان گروهه گفته و در تحفه زواله نیز آورده . (فرهنگ رشیدی ). ظاهراً مصحف زواله . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زواله شود.
ترجمه مقاله