زورکیلغتنامه دهخدازورکی . [ رَ ] (ق مرکب ) در تداول ، به زور. به جبر. با کوشش . به جهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورزورکی . بزور. با فشار و جبر: زورکی وادارش کرد که خانه اش را خالی کند. (فرهنگ فارسی معین ).