ترجمه مقاله

زوی

لغت‌نامه دهخدا

زوی . [ زَ وی ی ] (ع مص ) دور کردن چیزی را. || پوشیدن راز از کسی . || فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || و فی الحدیث :زُویت ْ لی الارض ُ فأریت ُ مشارقها و مغاربها؛ ای جُمِعَت ْ. || آژنگ درافکندن میان دو چشم : زوی الرجل بین عینیه ؛ یعنی آژنگ درافکند آن مرد در میان دو چشم خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برگردانیدن : زوی المال عن وارثه ؛ ای صرفه . (منتهی الارب ). زوی المال عن صاحبه ؛ گرفت آن مال را از صاحبش . (ناظم الاطباء). زوی الرجل المیراث عن ورثته ؛ عدل به عنهم . (اقرب الموارد). || زوی المال وغیره ؛ گرد آوردن و محیط شدن بر آن . || زوی عنه حقه ؛ بازداشتن او را از حقش . (از اقرب الموارد). || زُوی َ علیه زَوّاً (مجهولاً)؛ ای قضی و قدر. (منتهی الارب ). || گوشه گرفتن : زوی الزاویة؛ گوشه گرفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله