ترجمه مقاله

زیبارو

لغت‌نامه دهخدا

زیبارو. (ص مرکب ) زیباروی . خوشروی و خوب صورت . (ناظم الاطباء). خوبروی . (آنندراج ) :
زیبارویی بدین نکویی
و آنگاه بدین برهنه رویی .

نظامی .


مهر آن دختران زیباروی
در دلش جای کرد موی بموی .

نظامی .


جوانی دید زیباروی بر در
نمودار جهانداریش در سر.

نظامی .


از این سروبالایی کش خرامی زیباروی . (سندبادنامه ص 212).
ترجمه مقاله