ترجمه مقاله

ساحل الحیات

لغت‌نامه دهخدا

ساحل الحیات . [ح ِ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) کرانه ٔ عمر. پایان عمر. به ساحل الحیات رسیدن کسی یعنی آفتاب عمرش بر لب بام بودن : و قاضی قضاة بوسلیمان داودبن یونس اتباه اﷲ که اکنون بر جای است مقدم تر و بزرگتر این شهر هرچند به ساحل الحیوة رسیده است افگار بمانده و برادرش قاضی زکی محمود ابقاه اﷲ از شاگردان بوصالح بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 و چ غنی - فیاض ص 199).
ترجمه مقاله