سادلغتنامه دهخداساد. [ سادد ] (ع ص ) سدکننده . (از منتهی الارب ). || استوار. || راست . صواب گفتار. (اقرب الموارد). و کان بصیراً بالنحو ساداً فیه . (یاقوت در معجم البلدان چ مارگیلوث ج 2 ص 64 س 1).