ترجمه مقاله

سارو اصلان

لغت‌نامه دهخدا

سارو اصلان . [ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شاه عباس بزرگ به امیر گونه خان بگلربیگی ایروان داده است . وی از ایل آغچه قوینلوی قاجار است . پدرش گلابی بیگ در سلک قورجیان شاه طهماسب بود. خود وی چندگاه ایشیک آقاسی حرم و حارس دولتخانه ٔ مبارکه ٔ قزوین و داروغه ٔ آنجا بود و به وفور عقل و کاردانی و حسن خدمات به مرتبه ٔ ایالت و خانی ترقی نمود و امیرالامراء چخور سعد گردید و در آن سرحد با رومیه محاربات قوی نمود و بلند آوازه گردید و در ازاء مردانگیها که از او در آن سرحد صدور یافت به لقب سارواصلانی معزز و سربلند گشت . به سال 1034در جنگ گرجستان که چرخچی لشکر ایران بود زخمدار شد و مدتی در ایروان به معالجه ٔ زخم پرداخت و در آخر آن سال درگذشت و طهماسبقلی بیگ پسر ارشد او جانشین پدرگردید. (از عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 2 ص 1041).
ترجمه مقاله