ترجمه مقاله

ساز دادن

لغت‌نامه دهخدا

ساز دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساز بستن . ساز زدن . ساز پرداختن . ساز نواختن . (مجموعه ٔ مترادفات ) :
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده .

صائب (از مترادفات ).


|| ساختن . آماده کردن : و حمامی نیکو در جنب خانه ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و ده دکان از یمین و یسار او ساز داد. (تاریخ جدید یزد). || پرداختن . ابداع :
بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.

نظامی (خسرو و شیرین ).


|| آراستن :
سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.

نظامی .


|| ساز دادن کاری را؛ راه انداختن . روبراه کردن . سامان دادن :
که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.

شمسی (یوسف و زلیخا).



کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
در حلقه ٔ خاصان مکش ، این عام کالانعام را.

همام تبریزی .


ترجمه مقاله