ترجمه مقاله

ساز و آلت

لغت‌نامه دهخدا

ساز و آلت . [ زُ ل َ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ و ساز. ساز وساخت . ساز و سلاح . سلیح و ساز. تجهیزات :
موکب و خیل فلان میرپراکند ز هم
آلت و ساز فلان شاه فرستاد ایدر.

فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 151).


شرط آن است که ... دو هزار غلام سوارآراسته با ساز و آلت تمام ... نزدیک ما فرستاده آید.(تاریخ بیهقی ).
مجنون همه ساز و آلت خویش
برکند و سبک نهاد درپیش
صیاد سلیح و ساز برداشت
صیدی سره دید و صید بگذاشت .

(لیلی و مجنون چ وحید ص 127).


|| اسباب و سامان . ساز و سامان . وسائل . لوازم : چون ایزد تعالی ترا این ساز و آلت بداد که آنچه دیگری در شصت سال نتواند کرد تو یک روز بجای آری . (مکاتیب غزالی ).
زان بدین عالمت فرستادند
وین چنین ساز و آلتت دادند
تا بدنیا نظر دراندازی
چاره ٔ کار خویشتن سازی .

اوحدی (جام جم ).


رجوع به سازشود.
ترجمه مقاله