ترجمه مقاله

ساطعة

لغت‌نامه دهخدا

ساطعة. [ طِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ساطع. بلند. برآمده . || منتشر. پراکنده . || درخشنده . روشن . || هویدا. آشکار. واضح : براهین ساطعه ؛دلیل های روشن و آشکار و بیّن . (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت ، آراسته به حجج قاطعه و براهین ساطعه . (چهارمقاله چ معین چ دانشگاه ص 5). رجوع به ساطع شود.
ترجمه مقاله