ترجمه مقاله

سالوس کردن

لغت‌نامه دهخدا

سالوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله کردن . مکر ورزیدن . فریب دادن :
دگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد.

سعدی (بوستان ).


ترجمه مقاله