ترجمه مقاله

سامان

لغت‌نامه دهخدا

سامان . (اِخ ) دیهی بزرگ است در حوالی خرقانین . هوایش بسردی مایل است و آبش هم از آن کوه و با آب مزدقان پیوسته بساوه رود. حاصلش غله و انگور و اندکی میوه بود حقوق دیوانیش یک هزار و دویست دینار است . (نزهة القلوب ص 73). رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه ص 90 شود. قصبه ای است جزء بخش نوبران شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری نوبران هوای آن سرد و دارای 2159 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، انگور، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
ترجمه مقاله