ترجمه مقاله

سا

لغت‌نامه دهخدا

سا. (اِ) مخفف ساو. باج و خراجی را گویند که پادشاهان از یکدیگر بستانند. (برهان ) (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف لغت نامه ) :
تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی .

عسجدی (از اسدی حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی نخجوانی ).


پادشا گشت آرزو بر تو زبی باکی تو
جان و دل بایدت داد این پادشا را باژ و سا.

ناصرخسرو (دیوان ص 23).


چون نباشم پارسا چون عقل او را داده ام
چون فرودستان ملک امسال باژ و پار، سا.

سنائی .


ملاذ و داور اسلام شیخ ابواسحاق
که شاه هند فرستد سوی جنابش سا.

شمس فخری .


رجوع به ساو شود.
ترجمه مقاله