ترجمه مقاله

سبج

لغت‌نامه دهخدا

سبج . [ س َ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب شبه است و آن سنگی باشد سیاه و نرم که از آن نگین انگشتری و چیزهای دیگر سازند. گویند سرمه کشیدن از میلی که شبه باشد روشنایی چشم را زیاده کند و هر که با خود دارد از چشم زخم ایمن گردد. (مهذب الاسماء) (برهان ) (آنندراج ). شبه . (دهار). لیث گوید مهره ٔ سیاهست و ازهری گوید آن معرب شبه است و ابوریحان گوید معادن آن در نواحی طوس بود و آن سنگیست در نهایت سیاهی و جرم او درخشان بود و وزن او سبک بود و در غایت صقاله بود و بواسطه ٔ آتش دُرد گیرد. و ابوریحان گوید چنین شنیدم که چون جرم او در معدن بواسطه ٔ مرور ایام سنگ شده در مثال آن می باشد چنانکه در بعضی از جبال فرغانه سنگیست که جوهر نفط بر او غالبست و عادت ساکنان آن ناحیه چنان که اورا در تنور بعوض هیمه بسوزند و خاکستر آن بعوض اشنان بکار برند و در فرغانه معادن مختلف بود چون زفت و قیر و نفط و موم سیاه که او را در آن موضع چراغ سنگ گویند. نوشادر و مس و سرب و سیماب و زر و نقره و پیروزه نیز در آن موضع بود. (از ترجمه ٔ صیدنه ). سنگی است کوهی که از جیوه ٔ پست اندک و کبریت بسیار بدست آیدو بجز در هند نخست شناخته نشده بود آنگاه بسال 950 هَ . ق . در برخی از جبال شام معدنی از آن پدید آمد که آن را نیکو یافتم و بهترین سبج صیقلی سیاه براق و سبک است و آن در دوم سرد یا در اول گرم و در سوم خشک است ، هر گاه آن را بنوشند خفقان را باز دارد و سده ها را بگشاید... (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). صاحب جامع گوید سنگی است سیاه و براق که از هندوستان بود و صاحب منهاج گوید آن چیزی است بلکه سنگیست مانند کهربا لیکن سیاه و براق بود. مؤلف صاحب اختیارت بدیعی گوید دو نوع است یک نوع از دربند قبچاق آورند و آن آبی است که بمرور ایام منجمد گردد و سبج میشود بتأثیر شدت هوا و یک نوع از ختلان آورند و آن کافی بود و بهترین آن دربندی بود و بپارسی شبه گویند و بشیرازی شوق خوانند و طبیعت او سرد و خشک بود. (از اختیارات بدیعی ). آن را بفارسی شبه و شبق گویند. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و رجوع به الجماهر بیرونی ص 119 شود.
ترجمه مقاله