ترجمه مقاله

سبع الوان

لغت‌نامه دهخدا

سبع الوان . [ س َ ع ِ اَل ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هفت رنگ طعام . و آن سنتهای فرعون است . (برهان ). طعامهای گوناگون و آن صنع فرعون است که اطعمه ٔ مائده ٔ او هفت رنگ بودی . (شرفنامه ٔ منیری ) :
چشمم نرسد بخوان اخوان
نه خمسه ٔ من به سبع الوان .

تحفة العراقین (از شرفنامه ٔ منیری ).


سگان آز را عید است چون میر تو خوان سازد
تو شیری روزه میدار و مبین درسبع الوانش .

خاقانی .


|| کنایه از هفت آسمان . || هفت طبقه ٔ زمین . (برهان ).
ترجمه مقاله